روزي عشق, صبر و گذشت گرد هم آمده بودند. هر كدام شروع كردند از محسنات خود سخن گفتن, هر يكي سعي مي كرد خود را مهمتر از ديگري جلوه دهد, نزاع بين آنها در گرفت
عشق مي گفت: بدون من صبر و گذشت معنايي ندارد, من هستم كه به تمام هستي هويت مي بخشم
صبر پاسخ داد: اگر نيروي من نبود , هيچ انساني توان تحمل اين همه مصائب و مشكلات مختلف را در زندگي نداشت
گذشت به سخن آمد: ولي اين من هستم كه باعث شده ام انسانها با تمام اختلاف هايشان با يكديگر كنار بيايند و گر نه هر كس از ديگري فرار مي كرد
چون راه به جايي نبردند, قضاوت را به محضر پروردگار حكيم بردند
خداوند فرمود: حال كه اينگونه بين شما اختلاف افتاده است, من با هر سه شما يك نيروي عظيم و واحدي خواهم ساخت و بر هر قلبي كه محبت من در آن جاي داشته باشد فرو مي فرستم تا توسط شما سه موهبت, به اوج قله انسانيت و بندگي نائل گردد