امام حسن عليه السلام در هفت سالگي در مجلس رسول خدا شركت مي كرد, آيات قرآني را مي شنيد و حفظ مي كرد. وقتي محضر مادرش مي آمد آنچه را كه حفظ كرده بود بيان مي نمود.
اميرالمؤ منين عليه السلام به منزل كه مي آمد, فاطمه عليه السلام آيه تازه اي از قرآن را براي علي عليه السلام مي خواند.
اميرالمؤ منين مي فرمود:
فاطمه جان ! اين آيه را از كجا ياد گرفته اي تو كه در مجلس پيامبر (صلي الله عليه و آله ) نبودي ؟
مي فرمود:
پسرت حسن در مجلس بابايش ياد مي گيرد و برايم مي گويد:
روزي علي عليه السلام در گوشه منزل پنهان شد امام حسن عليه السلام مانند روزهاي گذشته محضر مادرش فاطمه آمد, تا آنچه را كه از آيات قرآني شنيده بيان كند. زبانش به لكنت افتاد, نتوانست سخن بگويد, فاطمه عليه السلام از اين پيشامد تعجب كرد!
امام حسن عرض كرد:
مادر جان ! تعجب نكن ! حتما شخص بزرگواري سخنانم را مي شنود, گوش دادن او مرا از سخن گفتن بازداشته است .
ناگاه علي عليه السلام بيرون آمد و فرزند عزيزش حسن را بغل گرفت و بوسيد