آنچه از مجموع روايات مربوط به شعيب بن صالح استفاده مي شود اين است كه: شعيب شخصيتي است انقلابي, خون گرم, مرد جنگ و نبرد, و از طرفداران سرسخت نهضت و علاقه مندان پر و پا قرص سيدحسني كه در هنگام جنگ و آشوب امير لشكر و فرمانده سپاه حسني است و در پيشبرد اهداف عاليه ي نهضت اسلامي و پيروزي در جنگ و بيرون راندن متجاوزان از كشور, سهم بسزائي دارد, و پس از پيروزي در جنگ و ورود ايرانيان بكوفه زماني كه به حضور حضرت مهدي عليه السلام مشرف مي شود حضرت هم او را امير لشكر و پرچمدار خود معرفي مي فرمايد.
يك مؤيد:
مؤيد گفتار فوق روايتي است كه از امام باقر عليه السلام درباره ي خروج پرچمهاي سياه از خراسان نقل شده كه آن حضرت فرموده است:
(تنزل الرايات السود اللتي تخرج من خراسان الكوفة, فاذا ظهر المهدي عليه السلام بمكة, بعثت اليه بالبيعة).
پرچمهاي سياهي كه از خراسان خارج مي شوند بكوفه وارد خواهند شد و چون حضرت مهدي عليه السلام در مكه ظاهر شد, آنها بيعت خود را از كوفه براي آن حضرت خواهند فرستاد.
بنابراين بر اساس اين روايت ممكن است سيدحسني و يا (هاشمي خراساني) بيعت خود را بتوسط همان شعيب بن صالح با عده اي از كوفه براي آن حضرت
بفرستند و چون او بحضور حضرت شرفياب شود حضرت هم او را پرچمدار, و امير لشكر خود قرار دهد.
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄
يك سؤال:
►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
در اينجا ممكن است خواننده ي عزيز بپرسد, اگر مطلب اينگونه است پس چرا از رهبر اصلي كمتر سخن به ميان آمده و در بيشتر روايات از شعيب بن صالح گفتگو شده است؟!!
جواب اين سؤال اين است كه: آنچه موجب شده تا بيشتر نام شعيب بن صالح در روايات برده شود, همان فداكاريها و از خود گذشتگيها و شجاعتهاي كم نظير او در طول دوران جنگ و مقاومتهاي سرسختانه وي در برابر سفياني و شكست مفتضحانه ي آن مردمان از خدا بي خبر بدست تواناي اين دلير مرد فرزانه است كه سبب شهرت و معروفيت وي در روايات گرديده است وگرنه دليل ديگري ندارد, و البته خداوند به حقيقت حال داناتر است