به سندي صحيح از جابر بن عبداللّه انصاري روايت شده
╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮
حديث شريف كساء
╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮
عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ عَلَيْهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ
از فاطمه زهرا سلام اللّه عليها دختر رسول خدا صلي اللّه عليه
وَآلِهِ, قالَ سَمِعْتُ فاطِمَةَ اَنَّها قالَتْ, دَخَلَ عَلَيَّ اَبي رَسُولُ اللَّهِ في
و آله, جابر گويد شنيدم از فاطمه زهرا كه فرمود: وارد شد بر من پدرم رسول خدا در
بَعْضِ الْأَيَّامِ, فَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ, فَقُلْتُ عَلَيْكَ السَّلامُ قالَ
بعضي از روزها و فرمود: سلام بر تو اي فاطمه در پاسخش گفتم: بر تو باد سلام فرمود:
اِنّي اَجِدُ في بَدَني ضُعْفاً, فَقُلْتُ لَهُ اُعيذُكَ بِاللَّهِ يا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ,
من در بدنم سستي و ضعفي درك مي كنم, گفتم: پناه مي دهم تو را به خدا اي پدرجان از سستي و ضعف
فَقَالَ يا فاطِمَةُ ايتيني بِالْكِسآءِ الْيَماني فَغَطّيني بِهِ, فَاَتَيْتُهُ بِالْكِسآءِ
فرمود: اي فاطمه بياور برايم كساء يماني را و مرا بدان بپوشان من كساء يماني را برايش آوردم
الْيَماني فَغَطَّيْتُهُ بِهِ, وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَيْهِ, وَاِذا وَجْهُهُ يَتَلَأْلَؤُ كَاَنَّهُ الْبَدْرُ
و او را بدان پوشاندم و هم چنان بدو مي نگريستم و در آن حال چهره اش مي درخشيد همانند ماه
في لَيْلَةِ تَمامِهِ وَكَمالِهِ, فَما كانَتْ اِلاَّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِيَ الْحَسَنِ قَدْ
شب چهارده پس ساعتي نگذشت كه ديدم فرزندم حسن وارد شد و
اَقْبَلَ, وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّاهُ, فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا قُرَّةَ عَيْني
گفت سلام بر تو اي مادر گفتم: بر تو باد سلام اي نور ديده ام
وَثَمَرَةَ فُؤادي , فَقالَ يا اُمَّاهُ اِنّي اَشَمُّ عِنْدَكِ رآئِحَةً طَيِّبَةً, كَاَنَّها رآئِحَةُ
و ميوه دلم گفت: مادرجان من در نزد تو بوي خوشي استشمام مي كنم گويا بوي
جَدّي رَسُولِ اللَّهِ, فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ تَحْتَ الْكِسآءِ, فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ
جدم رسول خدا است گفتم: آري همانا جد تو در زير كساء است پس حسن بطرف
نَحْوَ الْكِسآءِ, وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدَّاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ, اَتَاْذَنُ لي اَنْ
كساء رفت و گفت: سلام بر تو اي جد بزرگوار اي رسول خدا آيا به من اذن مي دهي
اَدْخُلَ مَعَكَ تَحْتَ الْكِسآءِ, فَقالَ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدي وَيا
كه وارد شوم با تو در زير كساء؟ فرمود: بر تو باد سلام اي فرزندم و اي
صاحِبَ حَوْضي , قَدْ اَذِنْتُ لَكَ, فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْكِسآءِ, فَما كانَتْ
صاحب حوض من اذنت دادم پس حسن با آن جناب بزير كساء رفت
اِلاَّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِيَ الْحُسَيْنِ قَدْ اَقْبَلَ, وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّاهُ,
ساعتي نگذشت كه فرزندم حسين وارد شد و گفت: سلام بر تو اي مادر
فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدي وَيا قُرَّةَ عَيْني وَثَمَرَةَ فُؤادي , فَقالَ
گفتم: بر تو باد سلام اي فرزند من و اي نور ديده ام و ميوه دلم فرمود:
لي يا اُمَّاهُ اِنّي اَشَمُّ عِنْدَكِ رآئِحَةً طَيِّبَةً, كَاَنَّها رآئِحَةُ جَدّي رَسُولِ
مادر جان من در نزد تو بوي خوشي استشمام مي كنم گويا بوي جدم رسول
اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ وَاَخاكَ تَحْتَ الْكِسآءِ,
خدا است (ص) گفتم آري همانا جد تو و برادرت در زير كساء هستند
فَدَنَي الْحُسَيْنُ نَحْوَ الْكِسآءِ, وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدَّاهُ, اَلسَّلامُ
حسين نزديك كساء رفته گفت: سلام بر تو اي جد بزرگوار, سلام
عَلَيْكَ يا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ, اَتَاْذَنُ لي اَنْ اَكُونَ مَعَكُما تَحْتَ الْكِسآءِ,
بر تو اي كسي كه خدا او را برگزيد آيا به من اذن مي دهي كه داخل شوم با شما در زير كساء
فَقالَ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدي وَيا شافِعَ اُمَّتي , قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ
فرمود: و بر تو باد سلام اي فرزندم و اي شفاعت كننده امتم به تو اذن دادم پس او نيز با
مَعَهُما تَحْتَ الْكِسآءِ فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِكَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ اَبي طالِبٍ,
آن دو در زير كساء وارد شد در اين هنگام ابوالحسن علي بن ابيطالب وارد شد
وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ, فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا اَبَا
و فرمود سلام بر تو اي دختر رسول خدا گفتم: و بر تو باد سلام اي ابا
الْحَسَنِ وَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ فَقالَ يا فاطِمَةُ اِنّي اَشَمُّ عِنْدَكِ رائِحَةً
الحسن و اي امير مؤمنان فرمود: اي فاطمه من بوي خوشي نزد تو استشمام مي كنم
طَيِّبَةً كَاَنَّها رآئِحَةُ اَخي وَابْنِ عَمّي رَسُولِ اللَّهِ, فَقُلْتُ نَعَمْ ها هُوَ مَعَ
گويا بوي برادرم و پسر عمويم رسول خدا است؟ گفتم: آري اين او است كه
وَلَدَيْكَ تَحْتَ الْكِسآءِ, فَاَقْبَلَ عَلِيٌّ نَحْوَ الْكِسآءِ, وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ
با دو فرزندت در زير كساء هستند پس علي نيز بطرف كساء رفت و گفت سلام بر تو
يا رَسُولَ اللَّهِ, اَتَاْذَنُ لي اَنْ اَكُونَ مَعَكُمْ تَحْتَ الْكِسآءِ, قالَ لَهُ وَعَلَيْكَ
اي رسول خدا آيا اذن مي دهي كه من نيز با شما در زير كساء باشم رسول خدا به او فرمود: و بر تو
السَّلامُ يا اَخي يا وَصِيّي وَخَليفَتي وَصاحِبَ لِوآئي , قَدْ اَذِنْتُ لَكَ
باد سلام اي برادر من و اي وصي و خليفه و پرچمدار من به تو اذن دادم
فَدَخَلَ عَلِيٌّ تَحْتَ الْكِسآءِ, ثُمَّ اَتَيْتُ نَحْوَ الْكِسآءِ, وَقُلْتُ اَلسَّلامُ
پس علي نيز وارد در زير كساء شد, در اين هنگام من نيز بطرف كساء رفتم و عرض كردم سلام
عَلَيْكَ يا اَبَتاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ, اَتَاْذَنُ لي اَن اَكُونَ مَعَكُمْ تَحْتَ الْكِسآءِ,
بر تو اي پدرجان اي رسول خدا آيا به من هم اذن مي دهي كه با شما در زير كساء باشم؟
قالَ وَعَلَيْكِ السَّلامُ يا بِنْتي وَيا بَضْعَتي قَدْ اَذِنْتُ لَكِ, فَدَخَلْتُ تَحْتَ
فرمود: و بر تو باد سلام اي دخترم و اي پاره تنم به تو هم اذن دادم, پس من نيز به زير
الْكِسآءِ, فَلَمَّا اكْتَمَلْنا جَميعاً تَحْتَ الْكِسآءِ, اَخَذَ اَبي رَسُولُ اللَّهِ
كساء رفتم, و چون همگي در زير كساء جمع شديم پدرم رسول خدا
بِطَرَفَيِ الْكِسآءِ, وَاَوْمَئَ بِيَدِهِ الْيُمْني اِلَي السَّمآءِ, وَقالَ اَللَّهُمَّ اِنَ
دو طرف كساء را گرفت و با دست راست بسوي آسمان اشاره كرد و فرمود: خدايا
╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮
حديث شريف كساء
╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮
╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮
حديث شريف كساء
╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮
╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮
حديث شريف كساء
╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮
هؤُلاءِ اَهْلُ بَيْتي وَخآصَّتي وَحآمَّتي , لَحْمُهُمْ لَحْمي , وَدَمُهُمْ دَمي ,
اينانند خاندان من و خواص ونزديكانم گوشتشان گوشت من و خونشان خون من است
يُؤْلِمُني ما يُؤْلِمُهُمْ, وَيَحْزُنُني ما يَحْزُنُهُمْ, اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ,
مي آزارد مرا هرچه ايشان را بيازارد وبه اندوه مي اندازد مراهرچه ايشان را به اندوه در آورد من در جنگم با هر كه با ايشان بجنگد
وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُمْ, وَمُحِبٌّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ, اِنَّهُمْ
و در صلحم با هر كه با ايشان درصلح است ودشمنم باهركس كه با ايشان دشمني كند و دوستم با هر كس كه ايشان را دوست دارد اينان
مِنّي وَاَ نَا مِنْهُمْ, فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَبَرَكاتِكَ وَرَحْمَتَكَ, وَغُفْرانَكَ
از منند و من از ايشانم پس بفرست درودهاي خود و بركتهايت و مهرت و آمرزشت
وَرِضْوانَكَ عَلَيَّ وَعَلَيْهِمْ, وَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ, وَطَهِّرْهُمْ تَطْهيراً,
و خوشنوديت را بر من و بر ايشان و دور كن از ايشان پليدي را و پاكيزه شان كن بخوبي
فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ يا مَلائِكَتي وَيا سُكَّانَ سَمواتي , اِنّي ما خَلَقْتُ
پس خداي عزوجل فرمود: اي فرشتگان من و اي ساكنان آسمانهايم براستي كه من نيافريدم
سَمآءً مَبْنِيَّةً, وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً, وَلا قَمَراً مُنيراً, وَلا شَمْساً مُضِيئَةً, وَلا
آسمان بنا شده و نه زمين گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه
فَلَكاً يَدُورُ, وَلا بَحْراً يَجْري , وَلا فُلْكاً يَسْري , اِلاَّ في مَحَبَّةِ هؤُلاءِ
فلك چرخان و نه درياي روان و نه كشتي در جريان را مگر بخاطر دوستي اين
الْخَمْسَةِ الَّذينَ هُمْ تَحْتَ الْكِسآءِ, فَقالَ الْأَمينُ جِبْرآئيلُ يا رَبِّ وَمَنْ
پنج تن اينان كه در زير كسايند پس جبرئيل امين عرض كرد: پروردگارا كيانند
تَحْتَ الْكِسآءِ, فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ, وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ,
در زير كساء؟ خداي عزوجل فرمود: آنان خاندان نبوت و كان رسالتند:
هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها, فَقالَ جِبْرآئيلُ يا رَبِّ, اَتَاْذَنُ لي اَنْ
آنان فاطمه است و پدرش و شوهر و دو فرزندش جبرئيل عرض كرد: پروردگارا آيا به من هم اذن مي دهي
اَهْبِطَ اِلَي الْأَرْضِ لِأَكُونَ مَعَهُمْ سادِساً, فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ,
كه به زمين فرود آيم تا ششمين آنها باشم خدا فرمود: آري به تو اذن دادم
فَهَبَطَ الْأَمينُ جِبْرآئيلُ, وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ, الْعَلِيُ
پس جبرئيل امين به زمين آمد و گفت: سلام بر تو اي رسول خدا, (پروردگار) عليّ
الْأَعْلي يُقْرِئُكَ السَّلامَ, وَيَخُصُّكَ بِالتَّحِيَّةِ وَالْإِكْرامِ, وَيَقُولُ لَكَ
اعلي سلامت مي رساند و تو را به تحيت و اكرام مخصوص داشته و مي فرمايد:
وَعِزَّتي وَجَلالي اِنّي ما خَلَقْتُ سَمآءً مَبْنِيَّةً, وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً, وَلا
به عزت و جلالم سوگند كه من نيافريدم آسمان بنا شده و نه زمين گسترده و نه
قَمَراً مُنيراً, وَلا شَمْساً مُضيئَةً وَلا فَلَكاً يَدُورُ, وَلا بَحْراً يَجْري , وَلا
ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلك چرخان و نه درياي روان و نه كشتي در
فُلْكاً يَسْري , اِلاَّ لِأَجْلِكُمْ وَمَحَبَّتِكُمْ, وَقَدْ اَذِنَ لي اَنْ اَدْخُلَ مَعَكُمْ,
جريان را مگر براي خاطر شما و محبت و دوستي شما و به من نيز اذن داده است كه با شما
فَهَلْ تَاْذَنُ لي يا رَسُولَ اللَّهِ, فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا
در زير كساء باشم پس آيا تو هم اي رسول خدا اذنم مي دهي؟ رسول خدا(ص) فرمود و بر تو باد سلام اي
اَمينَ وَحْيِ اللَّهِ, اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ, فَدَخَلَ جِبْرآئيلُ مَعَنا تَحْتَ
امين وحي خدا آري به تو هم اذن دادم پس جبرئيل با ما وارد در زير
الْكِسآءِ, فَقالَ لِأَبي اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحي اِلَيْكُمْ يَقُولُ: اِنَّما يُريدُ اللَّهُ
كساء شد و به پدرم گفت: همانا خداوند بسوي شما وحي كرده و مي فرمايد: حقيقت اين است كه خدا مي خواهد
لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ, وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً, فَقالَ عَلِيٌّ لِأَبي
پليدي (و ناپاكي) را از شما خاندان ببرد و پاكيزه كند شما را پاكيزگي كامل علي 7 به پدرم گفت:
يا رَسُولَ اللَّهِ, اَخْبِرْني ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْكِسآءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ
اي رسول خدا به من بگو اين جلوس (و نشستن) ما در زير كساء چه فضيلتي (و چه شرافتي) نزد
اللَّهِ؟ فَقالَ النَّبِيُّ وَالَّذي بَعَثَني بِالْحَقِّ نَبِيّاً, وَاصْطَفاني بِالرِّسالَةِ نَجِيّاً,
خدا دارد؟ پيغمبر(ص) فرمود: سوگند بدان خدائي كه مرا به حق به پيامبري برانگيخت و به رسالت و نجات دادن (خلق)
ما ذُكِرَ خَبَرُنا هذا في مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الْأَرْضِ, وَفيهِ جَمْعٌ مِنْ
برگزيد كه ذكر نشود اين خبر (و سرگذشت) ما در انجمن و محفلي از محافل مردم زمين كه در آن گروهي از
شَيعَتِنا وَمُحِبّينا, اِلاَّ وَنَزَلَتْ عَلَيْهِمُ الرَّحْمَةُ وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلائِكَةُ,
شيعيان و دوستان ما باشند جز آنكه نازل شود بر ايشان رحمت (حق) و فرا گيرند ايشان را فرشتگان
وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلي اَنْ يَتَفَرَّقُوا, فَقالَ عَلِيٌّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَفازَ شيعَتُنا
و براي آنها آمرزش خواهند تا آنگاه كه از دور هم پراكنده شوند, علي (كه اين فضيلت را شنيد) فرمود: با اين ترتيب به خدا سوگند ما
وَرَبِّ الْكَعْبَةِ, فَقالَ النَّبِيُّ ثانِياً يا عَلِيُّ وَالَّذي بَعَثَني بِالْحَقِّ نَبِيّاً,
رستگار شديم و سوگند به پروردگار كعبه كه شيعيان ما نيز رستگار شدند, دوباره پيغمبر فرمود: اي علي سوگند بدانكه مرا بحق به نبوت
وَاصْطَفاني بِالرِّسالَةِ نَجِيّاً, ما ذُكِرَ خَبَرُنا هذا في مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ
برانگيخت و به رسالت و نجات دادن (خلق) برگزيد ذكر نشود اين خبر (و سرگذشت) ما درانجمن ومحفلي از محافل
اَهْلِ الْأَرْضِ, وَفيهِ جَمْعٌ مِنْ شيعَتِنا وَمُحِبّينا, وَفيهِمْ مَهْمُومٌ اِلاَّ
مردم زمين كه در آن گروهي از شيعيان و دوستان ما باشند و در ميان آنها اندوهناكي باشد جز
وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ, وَلا مَغْمُومٌ اِلاَّ وَكَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ, وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاَّ
آنكه خدا اندوهش را برطرف كند و نه غمناكي جز آنكه خدا غمش را بگشايد و نه حاجتخواهي باشد جز آنكه
وَقَضَي اللّهُ حاجَتَهُ, فَقالَ عَلِيٌّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا, وَكَذلِكَ
خدا حاجتش را برآورد, علي گفت: بدين ترتيب به خدا سوگند ما كامياب و سعادتمند شديم و هم چنين
شيعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِي الدُّنْيا وَالْأخِرَةِ, وَرَبِّ الْكَعْبَةِ.
شيعيان ما كامياب و سعادتمند شدند در دنيا و آخرت به پروردگار كعبه سوگ.
╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮
حديث شريف كساء
╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮
╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮
حديث شريف كساء
╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮
╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮
حديث شريف كساء
╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮╮