در يكي از روزهاي سرد و برفي از مدرسه به خانه مي رفتم , براي زودتر برسم از ميان جنگل ميان بُر زدم و راهم را گم كردم , دير شده بود و من تنها و وحشت زده بودم , سپس مرد مهرباني دست مرا گرفت و مرا به خانه رساند , مادرم نتوانست او را ببيند اما او آنجا ايستاده بود و من در قلبم مي دانستم كه او پاسخ دعاي من بوده است ...
وقتي زندگي لحظات دشوارش را نشان داده و مرا به زانو درمي آورد , هميشه شخصي بوده كه او از راه برسد و مرا آرامش بخشد ...
يك حرف مهربانانه از يك غريبه , دست كمك دادن, تلفني از يك دوست فقط براي گفتن اينكه من مي فهمم و اين يك شوخي نيست كه در انتهاي راه تاريك , كسي مسير را با پرتوي از اميد روشن كرده است ...
آنها صورت هاي زيادي دارند و در عجيب ترين مكان ها و در زماني كه نياز
داريم براي راهنمايي ما ظاهر مي شوند.
من باور دارم كه فرشتگاني در ميان ما هستند كه براي ما از جايي آن بالا ها فرستاده مي شوند , آنها در تاريكترين ساعات به طرف من و شما مي آيند , براي راهنمايي ما با نور عشق و به ما نشان مي دهند كه چطور زندگي كنيم.
و مسيح در كتاب مقدس فرموده:
"من فرشته اي مي فرستم تا پرتوي از نور باشد , وقتي لحظات تاريكي فرا مي رسند."