... سال ها پیش در یک کارخانه بزرگ در حاشیه شهر کار می کردم ...سگ پیر و
قوی هیکلی هم آنجا زندگی می کرد که برای بودن در آن محیط خلوت و ناامن ،
همراه مناسبی به نظر می رسید ... گفت که نگهداری او بسیار خطرناک است و
باید کشته شود ... رفت و هیچ نشانی از خود باقی نگذاشت. هرگز او را ندیدم
... چیزی به من گفت که تا عمق وجودم را لرزاند ...
سگ و نگهبان
__________________________________________________________
__________________________________________________________ این داستان از
زبان نگهبان کارخانه بزرگی نقل می شود : سال ها پیش در یک کارخانه بزرگ در
حاشیه شهر کار می کردم. من دربان کارخانه بودم و چاردیواری محقری آنجا
داشتم. سگ پیر و قوی هیکلی هم آنجا زندگی می کرد که برای بودن در آن محیط
خلوت و ناامن ، همراه مناسبی به نظر می رسید. من همیشه بخشی از غذای خود را
با او سهیم می شدم و او مرا از دزدان شب محافظت می کرد. تا روزی که آن سگ
بیمار شد و به علت نامعلومی بدنش زخم بزرگی برداشت. دامپزشک درمان او را بی
اثر دانست و گفت که نگهداری او بسیار خطرناک است و باید کشته شود. صاحب سگ
نتوانست این کار را بکند و از من خواست که او را از ملک بیرون کنم تا در
بیابان بمیرد. من او را بیرون کردم. ابتدا مقاومت می کرد ، ولی وقتی دید که
من بر این کار اصرار دارم ، رفت و هیچ نشانی از خود باقی نگذاشت. هرگز او
را ندیدم ... تا اینکه روزی برگشت ، از سوراخی مخفی وارد شده بود (این راه
اختصاصی او بود) ، بدون آن زخم وحشتناک !! او زنده مانده بود و بر خلاف همه
قواعد علمی ، هیچ اثری از آن زخم باقی نمانده بود. نمی دانم چه کار کرده
یا غذای خود را از کجا تهیه کرده بود ، اما فهمیده بود که چرا باید آنجا را
ترک کند ؛ و اکنون که دیگر بیمار و خطرناک نبود ، بازگشته بود. در آن
نزدیکی ، چاردیواری دیگری بود که نگهبانی داشت. چند روز بعد از بازگشت سگ ،
آن نگهبان را دیدم و او چیزی به من گفت که تا عمق وجودم را لرزاند ... او
گفت : در آن مدتی که سگ از آنجا رفته بود ، هر شب می آمد پشت در و تا صبح
نگهبانی می داد و صبح پیش از اینکه کسی متوجه حضورش بشود از آنجا می رفت
... هر شب !! من نتوانستم از سکوت آن بیابان چیزی بیاموزم ، اما عشق و
قدرشناسی آن سگ و بی کرانگی قلبش مرا در خود خرد کرد و فروریخت.
__________________________________________________________
__________________________________________________________
__________________________________________________________