مرحوم علامه مجلسي- اعلي الله مقامه- در كتاب بحارالأنوار در خطبه ي كوتاهي كه پيرامون برخي از حوادث قبل از ظهور از اميرمؤمنان عليه السلام نقل كرده است جريان نهضت سيدحسني را بدينگونه آورده است:
يخرج الحسني صاحب طبرستان مع جم كثير مع خيله و رجله حتي يأتي نيسابور فيفتحها و يقسم أبوابها, ثم يأتي اصبهان, ثم الي قم, فيقع بينه و بين أهل قم وقعه عظيمة يقتل فيها خلق كثير, فيهزم أهل قم, فينهب الحسني أموالهم, و يسبي ذراريهم و نسائهم و يخرب دورهم, فيفزع أهل قم الي جبل يقال لها: وراردهار, فيقيم الحسني ببلدهم أربعين يوما, و يقتل منهم عشرين رجلا, و يصلب منهم رجلين, ثم يرحل عنهم " 1 ".
خروج مي كند حسني صاحب طبرستان " 2 " با گروه زيادي از سواره و پياده تا اينكه نيشابور " 3 " را فتح مي كند و دروازه هاي آنرا قسمت مي نمايد. پس به اصفهان مي آيد و سپس متوجه قم مي شود و بين او و أهل قم جنگ بزرگي رخ مي دهد كه گروه زيادي كشته مي شوند, پس أهل قم شكست مي خورند و آنگاه حسني اموال ايشان را غارت مي كند و زنان و فرزندانشان را اسير مي نمايد و خانه هايشان را ويران مي سازد, پس أهل قم به كوهي كه آنرا واراردهار
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
پاورقي
1- بحارالأنوار, ج 60, ص 215, حديث 36 و چاپ بيروت, ج 57, همان صحفه
2- مراد از طبرستان (مازندران) است
3- نيشابور يكي از شهرهاي معروف خراسان است
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
مي گويند پناهنده مي شوند و حسني مدت چهل روز در شهرشان مي ماند و بيست نفر از آنها را مي كشد و دو تن را به دار مي آويزد و آنگاه از آنجا كوچ مي كند .
مؤلف گويد: اين خطبه كه مرحوم علامه مجلسي -عليه الرحمه- آنرا در رابطه با خروج حسني از اميرمؤمنان عليه السلام نقل كرده است گرچه صريح در حسني است و بعضي از صاحبنظران هم با استناد و تمسك به آن بدون توجه به روايات ديگر اصرار مي ورزند كه بگويند مطابق خطبه ي مزبور سيدي كه پيش از ظهور حضرت مهدي عليه السلام در ايران قيام خواهد نمود حتما سيدحسني است, اما از جهاتي خطبه ي مذكور خالي از اشكال نيست.
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
1- اينكه: به طور كلي سند ندارد.
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
2- اينكه: با ساير أحاديث مربوط به حسني منافات دارد.
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
3- اينكه: بسيار پيچيده و ابهام آميز است و به طور صريح و روشن دلالت بر مقصود نمي كند.
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
4- اينكه: چيزي در خصوصيات او كه چگونه و از كجا و چه شهري و براي چه قيام مي كند ذكر نشده است.
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
و حال آنكه در حديث مفضل بن عمر " 1 " كه وي آن را درباره ي خروج سيدحسني پيش از ظهور در ايران, از امام صادق عليه السلام نقل كرده است, تقريبا به تمام خصوصيات وي تصريح شده و امام صادق عليه السلام محل خروج او را از مناطق مهم و مركزي ايران, از طرف قزوين و طالقان و ديلم, و انگيزه ي قيام او را نيز دفاع از حريم مقدس اسلام دانسته است.
البته ما از اين جهت كه خطبه ي مزبور سند دارد يا ندارد, معارض دارد يا ندارد, صحيح است, يا صحيح نيست, كاري نداريم, ولي اگر بخواهيم اين خطبه را جزء روايات مربوط به حسني به حساب بياوريم, شايد بتوان گفت: تنها حديثي كه در ميان احاديث مربوط به حسني از همه ي احاديث ديگر پيچيده تر, ابهام آميزتر, و سؤال برانگيزتر است همين خطبه است. چه آنكه تاكنون احدي از دانشمندان نتوانسته است
پاورقي
1- حديث مفضل در آخر روايات مربوط به حسني خواهد آمد
راجع به اين خطبه راه حل صحيحي ارائه دهد و پاسخ اطمينان بخش و قانع كننده اي را عرضه كند.
به هر حال, ما شخصا در مورد خطبه ي مزبور نظر خاصي نداريم و تنها براي اينكه خوانندگان گرامي را در جريان عدم دلالت خطبه ي مذكور بر قيام سيدحسني مورد بحث قرار دهيم, متن نوشته ي برخي از پژوهشگران واقع بين را كه به نظر ما در اين باره حق مطلب را ادا كرده اند در اينجا مي آوريم و قضاوت را به خود خواننده واگذار مي نمائيم.
مرحوم حاج شيخ جواد خراساني صاحب كتاب مهدي منتظر در گفتاري كه تحت عنوان خروج سيدحسني در كتاب خود آورده است در اين باره چنين مي نويسد:
از جمله ي رايات شرقي رايت سيدحسني است ولي آنچه در السنه و افوه مردم معروف است كه سيدحسني صاحب رايت خراساني است براي او سندي نديدم.
مگر همان حديثي كه كتاب الملاحم و الفتن از كتاب نعيم بن حماد از حضرت امام باقر عليه السلام درباره ي شعيب بن صالح نقل كرده كه فرموده است: جواني از بني هاشم از خراسان خواهد آمد و در جلو او شعيب بن صالح است . " 1 ".
اين حديث يعني: حديث امام باقر عليه السلام به علاوه ي اينكه صريح در حسني نيست چندان اعتباري هم به سند او نيست. و از طرفي هم چون كتاب در نزد عموم متداول نبوده است بسيار بعيد است كه مستند او باشد. به علاوه احتمال مي رود كه همان حسيني باشد كه قبلا ذكر شد " 2 ".
وي سپس بعد از ذكر چند حديث درباره ي سيدحسني در مورد خطبه ي اميرمؤمنان عليه السلام در بصره چنين مي نويسد:
و اما خطبه ي اميرالمؤمنين عليه السلام در بصره كه فرمود: خروج مي كند حسني صاحب طبرستان... ظاهرش آن است كه مراد از او دولت علويه اي است كه در طبرستان -مازندران- تشكيل داده شد. زيرا سه نفر آنان حسني بودند و آنان صاحب داعيه بودند و به خود دعوت مي كردند, ساحت اين حسني- يعني: سيدي كه پيش از ظهور خواهد آمد- با فضل و كمالش از اين اعمال بري مي باشد.
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
پاورقي
1- درباره ي شعيب بن صالح در آينده به تفصيل سخن خواهيم گفت
2- مهدي منتظر, صفحه ي 165-162 با اندكي تغيير عبارت
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
بالجمله از اخبار به طور جزم نام حسني و محل خروج او معلوم نمي شود و آنقدر كه معلوم است آنست كه خروج او از ايران است و اتباع او هم از ديالمه اند, و چنان ظاهر مي شود كه بيشتر سادات باشند " 1 ".
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄
حديث: يلحقه الحسني في اثني عشر الفا
►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
مرحوم سيد بن طاووس -عليه الرحمه- در كتاب الملاحم و الفتن در ضمن خطبه مفصلي كه پيرامون خروج حضرت مهدي عليه السلام و تعداد ياران آن حضرت و اسامي آنها, از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل كرده است جريان نهضت سيدحسني, و بيعت نمودن وي با حضرت صاحب الامر عليه السلام را بدينصورت آورده است:
و يسير بالجيوش حتي يترك وادي الفتن و يلحقه الحسني في اثني عشر ألفا فيقول له أنا أحق بهذا الأمر منك فيقول له هات علامات دالة, فيومي الي الطير فيسقط علي كتفه و يغرس القضيب الذي بيده فيحضر و يعشوشب فيسلم اليه الحسني الجيش و يكون الحسني علي مقدمته " 2 " سپس حضرت مهدي عليه السلام (بعد از قيام مكه و بيرون آمدن از حجاز بطرف عراق) با لشكرهاي خود حركت مي كند تا اينكه (وادي فتنه ها) را پشت سر مي گذارد " 3 " آنگاه سيدحسني با دوازده هزار نفر به آن حضرت ملحق مي شوند و آن بزرگوار به (حسني) مي فرمايد: من از تو به اين امر (يعني امامت و رياست بر مردم) سزاوارترم, حسني, در جواب مي گويد: دليل و برهان تو چيست علامات و نشانه هايي كه دال بر ادعاء تو باشد براي ما بياور. پس آن حضرت به پرنده(اي كه در هواست) اشاره مي فرمايد, پرنده بر كتف مباركش فرود مي آيد, و عصاي خود را در زمين مي نشاند و آن عصا سبز مي شود, يكنوع سبز شدني كه شاخ و برگ برمي آورد, آنگاه حسني لشكر خود را تسليم حضرت مي نمايد, و حسني پرچمدار, و فرمانده لشكريان آن حضرت خواهد بود).
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
پاورقي
1- مهدي منتظر صفحه ي 165-164
2- الملاحم و الفتن, ص 146, طبع منشورات الرضي, باب 79
3- ناگفته نماند كه در بعضي از نسخه ها بجاي (حتي يترك, حتي ينزل) آمده است. و اگر اين عبارت درست باشد, معلوم مي شود كه منظور از وادي فتنه ها سرزمين كوفه مي باشد, زيرا: مطابق اكثر روايات بيعت سيدحسني با حضرت مهدي عليه السلام در كوفه انجام خواهد گرفت
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄
حديث: أنا بن الحسن و أنا المهدي
►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
يوسف بن يحيي شافعي, از دانشمندان قرن هفتم هجري نيز در ضمن حديث مفصلي كه درباره ي قيام حضرت قائم عليه السلام و جريان بيعت و اجتماع اصحاب آن حضرت در مكه, و قضيه ي خروج سفياني و حركت آن حضرت از مكه ي معظمه, از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نقل كرده است, داستان بيعت سيدحسني را با حضرت ولي عصر - عجل الله تعالي فرجه - اينگونه بازگو نموده است:
و تسير الجيوش حتي تصير بوادي القري في هدوء و رفق, و يلحقه هناك ابن عمه الحسني, في اثني عشر ألف فارس, فيقول: يا بن عم, أنا أحق بهذا الجيش منك, أنا ابن الحسن, و أنا المهدي.
فيقول المهدي عليه السلام: بل أنا المهدي. فيقول الحسني: هل لك من آية فنبايعك؟ فيومئ المهدي عليه السلام, الي الطير, فتسقط علي يده و يغرس قضيا في بقعة من الأرض, فيخضر و يورق. فيقول له الحسني: يا بن عم هي لك. و يسلم اليه جيشه و يكون علي مقدمته, و اسمه علي اسمه. " 1 ".
و لشكريان حضرت مهدي عليه السلام حركت مي كنند و شبانه بي سر و صدا به آرامي راه مي روند تا اينكه به وادي القري " 2 " مي رسند. در آنجا پسرعمويش سيدحسني با دوازده هزار سوار به آن حضرت مي رسد و عرضه مي دارد اي پسرعمو من از تو به اين لشكريان شايسته ترم, من فرزند امام حسن عليه السلام و من مهدي (هدايتگر) هستم. آنگاه حضرت مهدي عليه السلام در جواب او مي فرمايد: نه, بلكه مهدي منم, سپس سيدحسني عرضه مي دارد اگر تو مهدي هستي آيا حجت و نشانه اي داري كه با تو بيعت كنيم؟ حضرت مهدي عليه السلام به پرنده(اي كه در حال پرواز است) اشاره مي كند, و پرنده بر روي دست حضرت مي نشيند, و آنگاه عصائي را در زمين فرو مي برد, و عصا سبز مي شود و برگ برمي آورد. پس سيدحسني مي گويد اي پسرعمو تو از من شايسته تري و لشكريان خود را به آن حضرت تسليم مي كند, و خود در جلو آنها قرار مي گيرد, و پرچمدار حضرت و پيشرو لشكريان آن حضرت خواهد بود. و نامش نيز با نام حضرت مطابق است.
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
پاورقي
1- عقدالدرر, ص 97
2- وادي القري زميني است بين مدينه و شام كه داراي دهكده هاي فراواني است و از توابع مدينه مي باشد
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
از جمله ي اخير اين روايت چنين فهميده مي شود كه نام سيدحسني محمد است و او يك انسان جنگجوي شجاعي است كه خود در ميدانهاي جنگ حاضر است. و لذا در موقعيكه حضرت از مكه عازم عراق است به استقبال حضرت مي رود و پس از ملاقات و گفتگو و تسليم لشكريان, حضرت هم او را پرچمدار و فرمانده سپاهيان خويش قرار مي دهد, و مطابق اين روايت نظريات همه ي كساني كه گفته اند: شايد منظور از حسني اين است كه نام وي حسن باشد نقش برآب است زيرا اين حديث استفاده مي شود كه جناب سيدحسني محمد ناميده مي شود.
توجه: در مورد حديثي كه درباره ي (سيدحسني) از كتاب عقدالدرر از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل نموديم اشكالي وجود دارد كه گمان نمي رود بر احدي از اشخاص تيزبين مخفي بماند, و آن اشكال اين است كه: اگر مقصود از اين حسني كه در روايت كتاب عقدالدرر تقريبا بنام او تصريح شده است رهبر اصلي نهضت و هدايت كننده ي پرچم هاي سياه بسوي كوفه و عراق باشد كه او شخصا در بحبوحه ي جنگ و لشكركشي بسوي عراق, و همچنين بعد از شكست لشكريان سفياني در عراق, بطرف حجاز نمي رود تا در بين راه مدينه و شام با حضرت بيعت نمايد و در آنجا از حضرت مطالبه ي دليل و اعجاز كند و بعد از بيعت پرچمدار حضرت گردد.
بلكه او چنانكه در روايات شيعه آمده است از كوفه بيعت خود را براي حضرت مي فرستد و پس از آنكه ولي خدا حضرت حجة بن الحسن العسكري - ارواحنا و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء- بكوفه نزول اجلال فرمود, طي يك مراسم ويژه با حضرت بيعت مي نمايد.
و اگر مقصود از اين حسني كه مطابق روايت كتاب عقدالدرر, نام وي (محمد) است سيد ديگري باشد كه سمت فرماندهي سپاه و ارتش و رهبري پرچم هاي سياه را در ميدان جنگ بعهده دارد, كه او نيز مطابق برخي از روايات از كوفه به حجاز نمي رود, و بلكه در بيت المقدس با حضرت ملاقات خواهد نمود.
بنابراين اگر ما بخواهيم روايت كتاب عقدالدرر را همانگونه كه هست بپذيريم بايد براي رفع اشكال مذكور جواب مناسبي پيدا كنيم.
بنظر نگارنده, با توجه به روايات فراواني كه در گذشته (در بخش دوم كتاب) درباره ي خروج پرچم هاي سياه از مشرق و خراسان, از نظر خوانندگان گرامي گذشت, و همچنين رواياتي كه درباره ي خروج سيدحسني در صفحات آينده خواهيم آورد, چون مطابق اين روايات نمي توان گفت: اين سيدحسني كه در راه شام و مدينه با حضرت بيعت مي نمايد با آن سيدحسني كه از كوفه بيعت خود را براي حضرت مي فرستد يكي است, از اينرو جواب مناسبي كه از اشكال مذكور مي توان داد اين است كه:
اگر ما قائل شويم و بگوئيم: كه رهبر اصلي نهضت و هدايت كننده ي پرچم هاي سياه سيد ديگري غير از اين سيدحسني مورد بحث است چنانكه در بعضي روايات آمده است كه: پرچمهايي از مشرق زمين آشكار مي گردد و مردي از دودمان رسول خدا صلي الله عليه و آله يعني: سيدي از بازماندگان آل محمد صلي الله عليه و آله آن پرچمها را رهبري مي كند " 1 " پس از اين حديث معلوم مي شود كه اين سيدحسني كه نامش محمد است غير از آن سيد انقلابي مشرقي است و اين سيدحسني بعد از آن سيد ظاهر مي شود و بطرف حجاز مي رود و در بين راه مدينه و شام با حضرت ملاقات مي كند و از او مطالبه ي دليل مي نمايد و چون حقيقت براي او آشكار شد تسليم حضرت مي گردد.
و اما اگر بگوئيم: كه مقصود از اين حسني در واقع همان سيدي است كه پرچمها را از شرق بسوي كوفه و عراق رهبري كرده است, پس معناي ملاقات چنين كسي با حضرت مهدي عليه السلام با آنكه وي را نديده آنست كه:
آن سيد حسني, و يا نماينده ي او در كوفه, يك گروه دوازده هزار نفري را بفرماندهي يكنفر از اشخاص قوي و شجاع و نيرومند كه سيد و حسني و نامش محمد است براي ياري دادن و كمك رساندن به آنحضرت به استقبال وي مي فرستد, و او را وكيل و نماينده ي خود قرار مي دهد و به او سفارش مي نمايد كه اول حضرت را آزمايش كند و از او دليل و معجزه بخواهد و بصورت ظاهر در پيش روي افراد سپاه و لشكر درباره ي خلافت و امامت باوي به نزاع برخيزد و بالاخره پس از آنكه از امام معجزه و كرامت ديد و براي او ثابت شد كه وي حضرت مهدي عليه السلام است خود او و يارانش با حضرت بيعت
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
پاورقي
1- بحارالانوار, ج 52, ص 274 و ج 53, ص 83 و بشارةالاسلام, ص 59, و ص 69
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
نمايند, و او نيز مطابق دستور عمل مي كند و امام عليه السلام هم پس از انجام مراسم بيعت وي را فرمانده سپاه و پرچمدار خود قرار مي دهد.
در اينصورت وقتي كه آن سيد با تمام پيروان خود با آن حضرت بيعت نمود, ميتوان گفت: سيدحسني بيعت خود را از كوفه براي حضرت فرستاده است. و البته عرفا هم مانعي ندارد كه گفته شود, سيدحسني با حضرت بيعت نموده است. زيرا اينگونه بيعت نظير اين است كه بگويند: فلان كشور بوسيله ي فلان پادشاه فتح گرديد, در صورتي كه مسلم است خود پادشاه كاره اي نبوده و فتح, بوسيله ي سربازان و لشكريان و فرماندهان ارتش به دستور او صورت گرفته است.
اين چيزي است كه نويسنده ي اين سور از حديث كتاب عقدالدرر درك نموده و برخي از نويسندگان و پژوهشگران نيز در كتابهاي خود به آن اشاره نموده اند. " 1 " و البته دور هم نيست كه حسني لقب مجازي آن سيد باشد و خدا داناتر است.
ضمنا ناگفته نماند كه مرحوم حائري يزدي در كتاب الزام الناصب ضمن خطبه ي بسيار مفصلي كه بنام خطبه ي البيان , در شرح وقايع آخرالزمان از حضرت اميرالمؤمنان علي عليه السلام نقل كرده است, جريان بيعت سيدحسني با حضرت مهدي عليه السلام را به گونه اي آورده است كه نظريه ي مؤلف را در مورد روايت كتاب عقدالدرر و روايت مرحوم سيد بن طاووس -عليه الرحمه - تأييد مي كند.
زيرا معناي آخرين عبارت خطبه ي البيان , در مورد سيدحسني, با معناي عبارت دو حديث مذكور متفاوت است و از آن چنين فهميده مي شود كه گويا كلمه اي از متن حديث ساقط شده و اين جمله كه سيدحسني با حضرت مهدي عليه السلام همنام است مربوط به سيدحسني نيست بلكه مربوط به فرمانده سپاه سيدحسني مي باشد.
اينك براي اينكه اين مطلب به خوبي روشن شود آن قسمت از عبارت خطبه را كه مربوط به سيدحسني است عينا از همان كتاب الزام الناصب نقل مي كنيم.
مؤلف كتاب نامبرده در دنباله ي خطبه البيان راجع به ملاقات و بيعت سيدحسني با حضرت مهدي عليه السلام چنين مي نويسد:
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
پاورقي
1- براي اطلاع بيشتر به كتاب الاشاعه , ص 97 طبع مصر چاپ اول و كتاب مهدي منتظر, ص 165 -162 مراجعه فرمائيد
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
فيقول الحسني, الأمر لك, فيسلم و تسلم جنوده, و يكون علي مقدمته رجل اسمه كاسمه " 1 ".
سپس سيدحسني- بعد از مشاهده ي معجزه از آنحضرت- عرضه مي دارد: تو از من شايسته تري و امر امامت با شماست. پس او تسليم مي شود و سپاهيانش هم تسليم مي گردند, و فرمانده سپاهيان او مردي خواهد بود كه با حضرت مهدي عليه السلام همنام است.
اگر اندكي در جمله ي آخر اين حديث دقت كنيد به خوبي درمي يابيد كه جمله ي آخر, مربوط به سيدحسني نيست, بلكه مربوط به يك شخصيت جنگجوي مبارزي است كه سمت فرماندهي و فرمانروائي سپاهيان حسني را به عهده دارد.
بنابراين با توجه به اين مطلب كه اكثر روايات صراحت دارند كه بيعت سيدحسني در كوفه انجام خواهد گرفت, اگر ما بخواهيم منصفانه قضاوت كنيم, بايد بگوئيم: آنكس كه در بين راه مدينه و شام با حضرت مهدي عليه السلام ملاقات و بيعت مي نمايد و پس از بيعت فرمانده سپاه آنحضرت مي گردد شخص سيدحسني نيست بكله او فرمانده سپاه سيدحسني است كه در روايات به عنوان شعيب بن صالح معرفي شده است.
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄
حديث: كأني بالحسني و الحسيني و قد قاداها
►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
مرحوم شيخ طوسي -رضوان الله عليه- در كتاب غيبت حديثي را از عمرو بن ثابت از حضرت ابي جعفر (امام باقر عليه السلام) در مورد بيعت نمودن سيدحسني با حضرت ولي عصر -عجل الله تعالي فرجه - در كوفه بدينصورت نقل كرده است:
يدخل المهدي الكوفة, و بها ثلاث رايات قد اضطربت بينها, فتصفو له فيدخل حتي يأتي المنبر و يخطب, و لا يدري الناس ما يقول من البكاء, و هو قول رسول الله صلي الله عليه و آله كأني بالحسني و الحسيني, و قد قاداها, فيسلمها الي الحسيني فيبايعونه !
عمرو بن ثابث, از پدرش, از حضرت ابي جعفر امام محمدباقر عليه السلام در ضمن يك حديث طولاني از آنحضرت روايت كرده است كه فرمود: پس حضرت مهدي عليه السلام
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
پاورقي
1- الزام الناصب, ج 2, ص 205 دو سطر آخر
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
وارد كوفه مي شود, در حالي كه در آنجا سه پرچم در اهتزاز است و در برابر حضرت تسليم مي گردند, و چون كوفه براي آن حضرت صاف گرديد و پرچمها در برابرش تسليم شدند, آن حضرت داخل كوفه مي شود و به مسجد تشريف مي برد و بالاي منبر مي رود و براي مردم خطبه مي خواند و بقدري مردم از ديدن, و استماع سخنان حضرت گريه مي كنند كه نمي دانند آن جناب چه مي گويد. آنگاه امام باقر عليه السلام فرمود: (و هو قول رسول الله صلي الله عليه و آله: كأني بالحسني و الحسيني. و قد قاداها فيسلمها الي الحسيني فيبايعونه). و اين است معناي فرمايش پيغمبر صلي الله عليه و آله كه فرمود: گويا من هم اكنون سيدحسني و حسيني را مي بينم كه پرچمها را رهبري مي كنند و هر دو صاحب پرچمند, و سيد حسني پرچمها را به سيد حسيني يعني حضرت مهدي عليه السلام, تسليم مي كند, و جمعيت حسني و حسيني هر دو, با حضرت بيعت مي كنند. " 1 ".
اين حديث در كمال صراحت به رهبري دو نفر سيد, كه يكي سيدحسني و ديگري سيدحسيني باشد اشاره مي كند, و بخوبي از آن فهميده مي شود كه آن شخصيتي كه بهمراه سپاهيان و لشكريان از ايران به كوفه مي رود و در آنجا منتظر مي ماند تا حضرت ولي عصر (ارواحنا له الفداء) بعراق و كوفه تشريف بياورد و گويا ضمنا از طرف سيدحسيني نيابت دارد و پس از ورود حضرت, خود او و لشكريانش و تعداد ديگري از سپاهيان ايران زمين كه در كوفه هستند و از پيروان سيدحسيني مي باشند به متابعت از او با حضرت بيعت مي نمايند, همان سيدحسني مشهور است.
ولي صاحب كتاب صراط المستقيم كه حديث مذكور را بطور خلاصه از غيبت شيخ طوسي نقل كرده است اين حديث را بگونه اي ديگر آورده است كه معناي آن در مورد سيدحسني با معناي حديثي كه مرحوم شيخ در كتاب غيبت آورده است كاملا متفاوت است.
وي در كتاب صراط المستقيم حديث مذكور را به نقل از غيبت شيخ طوسي -عليه الرحمه- چنين بازگو مي كند.
يدخل المهدي عليه السلام الكوفة, فيخطب, و هو قول النبي صلي الله عليه و آله (كأني بالحسني, و
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
پاورقي
1- غيبت شيخ طوسي, ص 281, طبع نجف و بحارالانوار, ج 52, ص 331
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
قد قادها, فيسلمها الحسيني, فيبايعوه. " 1 ".
حضرت مهدي عليه السلام وارد كوفه مي شود, و خطبه مي خواند و اين است معناي فرمايش پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله كه فرمود: گويا من هم اكنون سيدحسني را مي بينم در حالي كه پرچمها را رهبري مي كند, و سيدحسيني آنها را تحويل مي دهد و جملگي با حضرت مهدي عليه السلام بيعت مي نمايند.
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄
معناي حديث
►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
اين حديث كه درباره ي سيدحسني, از امام باقر عليه السلام روايت شده, و صاحب كتاب صراط المستقيم آنرا بطور خلاصه نقل كرده است با آنكه بگفته ي خود مؤلف, همان حديث غيبت شيخ طوسي عليه الرحمه مي باشد, با اينحال آنگونه كه ملاحظه نموديد هم از نظر عبارت و هم از نظر معنا با نقل مرحوم طوسي فرق بسيار دارد. زيرا آنچه از عبارت حديث شيخ استفاده مي شود دو مطلب است.
مطلب اول آنكه: رهبري پرچمها در طول دوران جنگ به عهده ي سيدحسني, و حسيني, (يعني: حضرت مهدي عليه السلام) است, و پس از آنكه هر دو بكوفه رسيدند حسني پرچمها را به حضرت مهدي عليه السلام تسليم مي كند.
و مطلب دوم آنكه: حسني و حسيني, دو نفر سيد هستند كه اين دو با كمك و مساعدت يكديگر پرچمها را از شرق و ايران, رهبري مي كنند و پس از آنكه سپاهيان ايران برهبري سيدحسني وارد كوفه گرديد و حضرت مهدي عليه السلام نيز بكوفه رسيد حسني پرچم ها را تسليم مي كند و خود و يارانش با ساير كساني كه از پيروان سيدحسيني هستند با آن حضرت بيعت مي نمايند, و دليل اين مطلب آنستكه: ضمير متصل (ه) در (يبايعونه) به جمعيت سيدحسني و سيدحسيني مربوط مي شود.
عليهذا: آنچه از حديث كتاب غيبت استفاده مي شود اين است كه: گوئي هدايت كننده ي پرچمها دو نفر سيد است بنام حسني و حسيني و رهبر اصلي نهضت سيدحسيني است, ولي تسليم كننده ي پرچمها سيدحسني مي باشد. و برعكس, آنچه از نقل صراط المستقيم فهميده مي شود اين است كه: رهبر واقعي نهضت و هدايت
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
پاورقي
1- الصراط المستقيم, ج 2, ص 264, فصل 14
◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄◄►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►►
كننده ي پرچمها همان سيدحسني و آنكس كه پرچمها را بامام زمان عليه السلام تحويل مي دهد و با آنحضرت بيعت مي نمايد و سپاهيان و لشكريان هم به پيروي از او تسليم حضرت مي شوند سيدحسيني است