رواياتي كه درباره ي: خروج پرچم هاي سياه از مشرق, و حركت آنها بسوي (عراق) براي مبارزه ي با دشمن, از ائمه ي معصومين عليهم السلام, رسيده و در تمام منابع مهم, و كتب شيعه و سني ثبت و ضبط گرديده بسيار فراوان است كه ما بلحاظ اختصار بعضي از آنها را نقل مي كنيم:
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
حديث 01
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
در يك حديث مفصل كه در زمينه ي خروج پرچم هاي سياه از پيغمبر اكرم صلي الله عليه و اله روايت شده چنين آمده است:
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
عن عبدالله بن مسعود, قال: أتينا رسول الله صلي الله عليه و اله فخرج الينا مستبشرا, يعرف السرور في وجهه, فما سألناه عن شيي ء الا أخبرنا به, و لا سكتنا الا ابتدأنا, حتي مرت فئة من بني هاشم, فيهم الحسن و الحسين, فلما رآهم, خبر بممرهم, (و في نسخة بمسيرهم) و انهملت عيناه, فقلنا: يا رسول الله ما نزال نري في وجهك شيئا نكرهه, (وفي نسخة تكرهه).
فقال: انا أهل البيت (و في نسخة أهل بيت) اختار الله لنا الاخرة علي الدنيا و انه سيلقي أهل بيتي من بعدي تطريدا و تشريدا في البلاد حتي ترفع رايات سود من المشرق فيسألون الحق فلا يعطونه ثم يسألونه فلا يعطونه
(وفي نسخة ثم يسألون فلا يعطونه) فيقاتلون, فينصرون, فمن أدركه منكم أو من أعقابكم فليأت امام أهل بيتي, ولو حبوا علي الثلج, فانها رايات هدي يدفعونها الي رجل من أهل بيتي, يواطي ء اسمه اسمي, و اسم ابيه اسم أبي, فيملك الأرض فيملأها قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما). " 1 ".
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
عبدالله بن مسعود گفت: حضور رسول الله صلي الله عليه و اله شرفياب شديم و آن حضرت در حالي كه سرور و شادماني از چهره ي مباركش نمايان بود باروئي گشاده بسوي ما آمد و از ما استقبال نمود, در مدتي كه در محضر آن حضرت بوديم, از هيچ موضوعي پرسش ننموديم مگر آنكه حضرتش ما را به آن خبر داد, و سكوت ننموديم مگر آنكه خود آن حضرت آغاز سخن فرمود, تا اينكه گروهي از بني هاشم كه حسن و حسين عليهماالسلام نيز در ميان آنها بودند از آنجا گذشتند, همينكه رسول خدا صلي الله عليه و اله آنان را ديد از آنچه بر آنها خواهد گذشت خبر داد و از سرانجام كار و مسيرشان ما را باخبر ساخت, و اشك از ديدگان حضرتش جاري شد, ما عرض كرديم: يا رسول الله ما همچنان در چهره ي شما گرفتگي مي بينيم كه دوست نداريم شما را بدينسان ببينيم.
پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله فرمود: ما خانداني هستيم كه خداوند بجاي اين دنيا جهان آخرت را براي ما برگزيده است و اين خاندانم پس از من در شهرها گرفتار آوارگيها و بي خانمانيها خواهند شد تا اين كه پرچم هاي سياهي از طرف مشرق برافراشته شود كه صاحبان آن پرچم ها حق را مي طلبند ولي به آنها نمي دهند و خواسته هايشان را اجابت نمي كنند و تا دو بار يا سه بار حق را مي طلبند اما باز هم به آنها نمي دهند, پس مي جنگند و پيروز مي شوند.
آنگاه فرمود: پس هر كس از شما يا از بازماندگان شما آن زمان را درك كند, بايد بسوي امام اهل بيت من بشتابد هرچند افتان و خيزان بر روي برف يا يخ راه برود, زيرا آن پرچم ها, پرچمهايي است كه بر طريق هدايت است و صاحبان آن پرچم ها, آن را بدست مردي از اهل بيت من مي سپرند كه نام او نام من و نام پدرش نام پدر من است " 2 " و او مالك زمين مي گردد و آن را پر از عدل و داد
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
پاورقي
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
1- عقدالدرر, ص 124-122
2- اين جمله: موافق عقيده اهل سنت است كه عقيده دارند نام پدر حضرت حجت عليه السلام عبدالله است ولي بعقيده شيعه اين درست نيست, زيرا چنانكه مي دانيم حضرتش فرزند امام حسن عسكري عليه السلام است و اگر ثابت شود كه اين جمله جزء حديث است كه نيست زيرا خود اهل سنت هم عده اي قبول ندارند كه اين جمله جزء حديث باشد, اما از آنجائي كه در متن عربي (اسم ابيه اسم ابي) آمده بعيد نيست كه تصحيف ابني باشد كه مراد امام حسن مجتبي عليه السلام است
مي نمايد, چنانكه پيش از آن پر از ظلم و ستم شده بود.
اين حديث را يوسف بن يحياي شافعي در كتاب معروف خود بنام عقدالدرر نقل نموده و پس از آن در دنباله حديث گفته است:
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
اين حديث را حاكم در كتاب مستدرك خود به همين صورت آورده است, سپس مي افزايد: ابونعيم اصفهاني, ابن ماجه قزويني و نعيم بن حماد, همگي آنها اين روايت را نقل نموده و بهمين مضمون آورده اند. " 1 ".
توضيح كوتاهي پيرامون حديث:
اين حديث كه از ابن مسعود نقل شده است از روايات بسيار معروف و مشهور است كه در نزد بزرگان و پيشوايان علم حديث و در نزد اهل سنت به حديث رايات معروف است و متأسفانه با آنكه اكثر محدثان و راويان اخبار نبوي و حافظان حديث آن را نقل, و روايت نموده اند, عبارات كتابهايي كه آنرا ذكر كرده اند مختلف و متفاوت است.
از اختلاف الفاظ و عبارات حديث, چنين فهميده مي شود كه اين حديث تا اندازه اي بازيچه ي دست برخي از راويان قرار گرفته و در الفاظ و عبارات آن تصرف نموده و همانگونه كه دلخواه خودشان بوده است آن را نقل كرده اند, زيرا هنگام بررسي حديث مي بينيم كه برخي از راويان مقدمه ي حديث را حذف كرده و برخي آن را مختصر كرده و قسمتهايي از آن را انداخته اند و بعضي هم بطور كامل آن را در كتابهاي خود به صورتي كه آنرا يافته اند روايت كرده اند و در اين ميان تنها موردي كه مي توان گفت اين حديث از نظر متن از همه موارد كاملتر است, همين حديثي است كه صاحب كتاب عقدالدرر آن را از كتاب مستدرك حاكم آورده است.
متأسفانه اين روايت هم از دست برد تغيير و جابجايي الفاظ, و تقديم و تأخير آن سالم نمانده و اضطرابي در عبارات و الفاظ آن ديده مي شود ولي بهرحال حديث كامل
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
پاورقي
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
1- عقدالدرر ص 125-124
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
است و اين تقديم و تأخير و تغيير و جابجائي الفاظ, مغير معناي حديث نيست.
شگفت آور اينجاست كه: با اينكه بيشتر كساني كه اين حديث را نقل كرده اند و بلكه همه ي آنها به ابن مسعود نسبت داده اند جمله ي اسم ابيه اسم ابي يعني: پدر او همنام پدر منست, در نقل آنان ديده نمي شود با وجود اين حاكم در مستدرك اين جمله را نقل نموده و آن را به ابن مسعود نسبت داده است در حالي كه خود اهل سنت نيز برخي از آنان اين جمله را قبول ندارند و معتقدند كه اين جمله جزء حديث نيست, و معلوم نيست ايشان اين جمله را چگونه و از كجا آورده است.
در هر صورت ما براي اينكه شما خواننده ي عزيز, هم به ميزان اختلافي كه در نقل الفاظ و عبارات حديث ديده مي شود واقف شويد, و هم تفسير و تصوير روشني از حركت پرچم هاي سياه و شناخت صاحبان آن پرچم ها داشته باشيد, بار ديگر متن حديث مذكور را از چند كتاب معتبر ديگر كه از منابع مهم حديث در نزد اهل سنت محسوب مي شود نقل مي كنيم و در پايان, متن همان حديث را از كتاب الملاحم و الفتن مرحوم سيد بن طاووس كه يكي از مهمترين منابع موثق شيعه به شمار مي رود در اينجا مي آوريم تا ميزان اختلاف نقل اين روايت روشن شده و بر بصيرت و بينايي مان نسبت به حقانيت پرچم هاي سياه افزوده شود.
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
و اينك نقل روايت ابن مسعود از ديگر منابع معتبر:
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
الف: شيخ سليمان بلخي قندوزي در كتاب معروف خود بنام ينابيع المودة حديث رايات سود, يعني: پرچم هاي سياه را مرفوعا از ابن مسعود چنين آورده است:
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
و عن أبن مسعود: انا أهل بيت اختار الله تعالي لنا الاخرة علي الدنيا, و أن أهل بيتي سيلقون بعدي اثرة و شدة و تطريدا في البلاد حتي يأتي قوم من ههنا و أشار الي المشرق, أصحاب رايات سود, فيسألون حقهم فلايعطونه, مرتين أو ثلاثا, فيقاتلون, فينصرون, فيعطون ماشاؤا, فلا يقبلونها حتي يدفعوها الي رجل من أهل بيتي, فيملأها عدلا بعد ما ملئت ظلما, فمن أدرك ذلك فليأتهم ولو حبوا علي الثلج . " 1 ".
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
پاورقي
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
1- ينابيع الموده ج 2 ص 18 ط- اسلامبول - چاپ اول
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
پيغمبر اكرم صلي الله عليه و اله فرمود: ما خانداني هستيم كه خداي تعالي بجاي اين دنيا آخرت را براي ما برگزيده است, و اين خاندان من در شهرها با رنجها و سختيها و آوارگيها مواجه خواهند شد تا اينكه گروهي از اينجا بيانند و آنگاه با دست خود به مشرق اشاره نمود و فرمود: آنان صاحبان پرچم هاي سياهند آنان حق خودشان را مي خواهند ولي حقشان را به ايشان نمي دهند, و آنها تا دو بار يا سه بار حق خودشان را درخواست مي كنند ولي آنرا بايشان نمي دهند, از اينرو به نبرد برمي خيزند و مي جنگند, و پيروز مي شوند, آنگاه آنچه را كه ايشان مي خواستند به آنها ارزاني مي دارند ولي آن طايفه ديگر نمي پذيرند تا اينكه آن پرچم ها را به مردي از اهل بيت من مي سپرند و او زمين را از عدل پر مي كند بعد از آنكه از ظلم پر شده باشد, پس كسي كه آن روزگار را درك كند, بايد بسوي آنها بشتابد اگر چه با دست و زانو بر روي برف و يا يخ راه برود.
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
ب: ابن ماجه ي قزويني در كتاب معروف خود موسوم به سنن ابن ماجه حديث مذكور را با مقدمه ي كوتاهي از ابن مسعود اينگونه نقل كرده است:
عن عبدالله قال: بينما نحن عند رسول الله صلي الله عليه و اله اذ أقبل فتية من بني هاشم فلما رآهم النبي صلي الله عليه و اله اغرورقت عيناه و تغير لونه,
قال: فقلت: ما نزال نري في وجهك شيئا نكرهه فقال: انا اهل بيت اختار الله لنا الاخرة علي الدنيا, و ان أهل بيتي سيلقون بعدي بلاء و تشريدا و تطريدا, حتي يأتي قوم من قبل المشرق, معهم رايات سود, فيسألون الخير فلايعطونه, فيقاتلون, فينصرون, فيعطون ما سألوا, فلايقبلونها حتي يدفعوها الي رجل من أهل بيتي, فيملؤوها قسطا كما ملؤوها جورا, فمن أدرك ذلك منكم فليأتهم ولو حبوا علي الثلج . " 1 ".
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
عبدالله بن مسعود گفت: هنگامي كه ما در نزد رسول الله صلي الله عليه و اله بوديم, بناگاه گروهي از جوانان بني هاشم پيدا شدند, چون رسول خدا صلي الله عليه و اله آنان را ديد, ديدگان آن حضرت اشك آلود شد و اشك در چشمانش حلقه زد, و رنگ چهره مباركش تغيير كرد.
عبدالله گويد: من گفتم يا رسول الله ما همچنان در چهره ي شما چيزي را مي بينيم كه
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
پاورقي
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
1- سنن ابن ماجه ج 2 ص 1366 حديث 4082 طبع دار احياء التراث العربي
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
دوست نداريم شما بدينسان باشيد,
فرمود: ما خانداني هستيم كه خدا بجاي اين دنيا آخرت را براي ما برگزيده است و خاندان من پس از من گرفتار بلاها و آوارگيها و بي خانمانيها خواهند شد تا آنكه طايفه اي از طرف مشرق پيدا شوند كه پرچم هاي سياه با خود همراه دارند. آنان درخواست خير و نيكي مي نمايند ولي آن را به آنها نمي دهند از اين رو مي جنگند و پيروز مي شوند, و آنگاه آنچه را كه آنان مي خواستند به آنان داده مي شود, ولي آن طايفه ديگر نمي پذيرند تا آنكه آن پرچم ها (و يا امارت و حكومت) را به مردي از خاندان من مي سپرند, و آنان زمين را از عدل و داد پر مي كنند, چنانكه قبلا از جور و ستم پر شده بود. پس هر كس از شما آن روزگار را دريابد, بايد بسوي آنان بشتابد هر چند افتان و خيزان بر روي برف باشد.
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
ج: ابن حجر هيثمي مكي در كتاب صواعق المحرقه همين حديث را از ابن مسعود نقل كرده و مانند ابن ماجه, مقدمه ي حديث را ذكر نموده است با اين تفاوت كه بجاي (فتية من بني هاشم) يعني جواناني از بني هاشم (فئة من بني هاشم يعني: گروهي از بني هاشم) را آورده و در آخر آن جمله ي فان فيها خليفة الله المهدي يعني: خليفه خدا حضرت مهدي عليه السلام در ميان آنهاست, را به آن افزوده است.
از لحاظ ابن حجر معلوم مي شود كه اين حديث, همان حديث كتاب ينابيع الموده مي باشد و اين دو كتاب, يعني: ينابيع الموده, و صواعق المحرقه, عبارت حديث را از سنن ابن ماجه گرفته اند, چنانكه خود ابن حجر به اين معنا تصريح مي كند و مي گويد: اخرجه ابن ماجه ولي متأسفانه در كتاب سننن ابن ماجه كه در دسترس است جمله ي فان فيها خليفة الله المهدي, وجود ندارد و معلوم نيست كه چرا اين قسمت از حديث افتاده و چه كسي آنرا حذف كرده است. " 1 ".
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
د: مرحوم سيد بن طاووس- عليه الرحمه- در كتاب الملاحم و الفتن حديث ابن مسعود را اين چنين روايت كرده است:
عن عبدالله قال: بينما نحن جلوس عند رسول الله صلي الله عليه و اله اذ مر فتية من قريش
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
پاورقي
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●
1- به كتاب صواعق المحرقه, ص 164 ط- قاهره چاپ سال 1965-1385 سطر هفتم مراجعه فرماييد
فتغير لونه, فقلنا, يا رسول الله, انا لا نزال نري في وجهك شيئا نكرهه فقال: انا أهل بيت اختار الله لنا الاخرة علي الدنيا و ان أهل بيتي هؤلاء سيصيبهم بعدي بلاء و تطريد و تشريد, حتي يخرج قوم من هيهنا و أومي ء بيده نحو المشرق معهم رايات سود, يسألون الحق فلا يعطونه, و يسألون فلا يعطون, فيقاتلون و يصبرون, فيعطون ما سألوا فلا يقبلونه, حتي يدفعوها الي رجل من أهل بيتي, يملأها قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا, فمن أدركهم فليأتهم ولو حبوا علي الثلج . " 1 ".
●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●