واژه و كلمه ي عجم در قرآن كريم با لفظ اعجمي " 1 " آمده است, ولي مفهومي كه اين لغت در قرآن شريف دارد با مفهومي كه در اصطلاح عرب از همين كلمه ي اعجمي, كلمه ي عجميت را گرفته و آنرا در مورد ايرانيان بكار برده و مي برند, تفاوت بسيار دارد. زيرا: كلمه ي اعجمي در اصطلاح قرآن مجيد بمعني غيرفصيح و لكنت در زبان است و به كسي گفته مي شود كه نقصي در بيان او باشد, مثلا قرآن كريم مي فرمايد: ●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●● ●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●● و لو جعلناه قرآنا اعجميا لقالوا لو لا فصلت آياته ااعجمي و عربي . " 2 ". ●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●● اگر قرآن راغيرفصيح نازل مي كرديم و الفاظ و معنايش نمي شد مي گفتند: چرا آياتش مفصل و روشن نشده است, آيا مي شود قرآن اعجمي يعني: غير فصيح بوده و پيغمبر عربي و فصيح باشد. " 3 ". ●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●● ●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●● در آيه ي ديگري كه قرآن كريم موضوع اتهام مخالفين را به پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله مطرح ساخته, در مقام رد گفتار نابخردانه ي كفار و مشركين چنين آمده است: و لقد نعلم انهم يقولون انما يعلمه بشر, لسان الذي يلحدون اليه اعجمي و هذا لسان عربي مبين . " 4 ". ●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●● ●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●● پاورقي ●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●● ●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●● 1- اعجمي و عجمه و اعجام در اصل لغت به معناي ابهام و عدم فصاحت و لكنت در زبان است و اعجمي بكسي گفته مي شود كه در بيان او نارسائي باشد, خواه عرب باشد يا غير عرب و چون عربها از بيان افراد غيرعرب اطلاعات ناقصي داشته اند, از اين لحاظ ديگران را عجم خوانده اند 2- سوره فصلت آيه ي 44 3- راغب در مفردات مي گويد الاعجم من كان في لسانه عجمه عربيا كان او غير عربي يعني: اعجم, به معناي غير فصيح است و اعجم كسي است كه در زبان او لكنت باشد خواه عرب باشد و يا غيرعرب 4- سوره ي نحل آيه ي 103 ●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●● ●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●● ●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●● ما ميدانيم كه كفار مي گويند اين قرآن را بشري به او تعليم مي دهد (اينان توجه ندارند) كه زبان يا لغت آنكس كه تعليم قرآن را به او نسبت مي دهند غير فصيح و غير عربي است ولي اين قرآن زبان فصيح و عربي آشكار است. در اينجا مفسرين عالي مقام اسلام و در ذيل اين آيه شريفه مطالبي را آورده اند ذكر آنها بي مناسبت نيست. در تفسير برهان ضمن حديثي از تفسير عياشي از امام صادق عليه السلام نقل نموده كه آن زبان ابي فكيهه بني حضرمي است, وي اعجمي اللسان بود از رسول خدا صلي الله عليه و آله پيروي نموده و ايمان آورده و از اهل كتاب بود, قريش گفتند بخدا (قسم) محمد صلي الله عليه و آله را او تعليم مي دهد. در تفسير مجمع اسم آن شخص بقول ابن عباس, بلعام است, او غلام رومي بود و در مكه بر دين نصرانيت مي زيست و بقول مجاهد و قتاده, غلامي رومي بود از بني الحضرمي كه نامش (يعيش) و يا عايش بود و بقولي دو غلام بودند بنامهاي يسار و خير, و بنظر ضحاك او سلمان فارسي (رضوان الله عليه) بوده است. در تفسير (الميزان) قول ضحاك را از تفسير درالمنثور نقل كرده و فرموده است: اين قول با مكي بودن آيات سازگار نيست, و چون سلمان فارسي, در مدينه خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله شرفياب شده است. " 1 ". ●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●● ●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●● در هر حال آيه بخوبي روشن است و احتياج به تفسير ندارد و از خود آيه بوضوح معلوم مي شود كه فردي غيرعرب, در مكه بوده است كه كفار مي گفتند قرآن را او به پيغمبر تعليم مي دهد و اگر چنين نبود و فردي غيرعرب در مكه زندگي نمي كرد, قرآن از قول كفار نمي فرمود كه آنها مي گفتند قرآن را بشري به او تعليم مي دهد. در هر صورت از نظر قرآن كريم: افراد غيرعرب و همچنين كساني كه نارسائي در زبان دارند و در بيان آنان نقصي وجود دارد, اعجمي ناميده ميشوند خواه عرب باشند يا خواه غيرعرب. حال چرا و چگونه كلمه ي عجم فقط در مورد ايرانيان بكار رفته و اعراب به افراد ايراني و مردم فارسي زبان عجم يا اعاجم گفته اند اين خود رمزي دارد كه شايد در خلال روايات آينده بر خواننده روشن شود. ●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●● ●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●● پاورقي ●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●● ●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●● 1- اقتباس از قاموس قرآن ج 4, ص 298-297 ●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●● ●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●● ●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●●●••▪▪····▪▪••●●